چشمان تو دو معبد رؤیایی، بر قلههای مبهمتقدیرند آرام و وهمگون و اهورایی، سرشار از شکوه اساطیرند آرام خفتهای و دگر تب نیست، آن نالههای ممتدِ هر شب نیست درد و تب این دو یار قدیمی هم، دیگر سراغی از تو نمیگیرند زین پس غم زمانه نخواهی خورد، بر شانه بار درد نخواهی برد ای دوست زندهای و نخواهی مُرد، اسطورههای عشق نمیمیرند. این واژهها حقیرتر از آنند تا ترجمان تسلیتی باشند آن جا که بغضهای فروخورده، آتشفشان بسته به زنجیرند وقتی که دوست زخم زبان دارد، دشمن سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
درس یازدهم: خاک آزادگان
ای کاش مرد آتش و خون بودند، افراسیاب جنگ و جنون بودند
نخواهی ,تو ,تب ,درد ,آرام ,ای ,از آنند ,آنند تا ,حقیرتر از ,واژهها حقیرتر ,این واژهها
درباره این سایت